یادگیری و انتقال دو جانبه
 
فرشیدنجفی بابادی

 

 

عنوان :

گزارش انجام آزمایش یادگیری و انتقال دوجانبه

 

استاد مربوطه :

جناب آقای دکتر غضنفری

محقق:

فرشید نجفی بابادی

 

بهار95

یادگیری و انتقال دوجانبه (آزمایش ترسیم در آیینه)

در بحث یادگیری موضوعی چالشی وجود دارد که موجب اختلاف بین رفتارگرایان افراطی و شناخت‌گرایان شده است. رفتارگرایان افراطی عقیده دارند که یادگیری در اعضای عمل‌کننده مثل دست‌ها و انگشتان صورت می‌گیرد امّا در مقابلِ آن‌ها شناخت‌گرایان عقیده دارند که این یادگیری در سیستم اعصاب مرکزی رخ می‌دهد و اعضا صرفاً ابزارهایی هستند برای انجام دستورات سیستم اعصاب مرکزی. شناخت‌گرایان برای اثبات عقیده‌ی خود دست به اختراع آزمایش ترسیم در آیینه زده‌اند تا به این وسیله نظر خود را اثبات کنند. ما در این نوشتار به بحث و انجام آزمایش ترسیم در آیینه خواهیم پرداخت و در پایان نتایج به دست آمده از این آزمایش را تحلیل خواهیم کرد.

قبل از این‌که در بحث غور کنیم بهتر است تعریف و اندکی درباره‌ی یادگیری مطلب به میان آوریم.

در تعریف یادگیری می‌توان گفت:

«یادگیری تغییری نسبتاً دایمی در رفتار است که در نتیجه‌ی تمرین حاصل می‌شود.» (اتکینسون، 1387، ص 255)

تغییراتی در رفتار که حاصل رسش، یا شرایط موقّت جاندار مثل خستگی یا حالات ناشی از استعمال برخی داروها، باشند، مشمول این تعریف نمی‌شوند. مسلّماً تمام موارد یادگیری عین هم نیستند. دیدگاه‌های عمده در روان‌شناسی مانند رفتارگرایی، شناخت‌گرایی و زیست‌شناختی، هر کدام دارای رویکردی ویژه‌ی خودشان به بحث یادگیری هستند. (اتکینسون، 1387)

یکی از جنبه‌های مهم در یادگیری، بُعد شناختی آن است که در تعریف روان‌شناسان رفتارگرا مورد توجّه قرار نگرفته است. برای هرکس روشن و بدیهی است که یادگیری ارتباط نزدیکی با فرآیندهای شناختی دارد ولی روان‌شناسان رفتارگرا به دلیل این‌که خود را در روش عینی و تجربی محدود ساخته‌اند، همواره از ورود به چنین مباحثی خودداری کرده‌اند. این گروه از روان‌شناسان گرچه در بعضی موارد ناچار به پذیرش نوعی یادگیری از راه شناخت شده‌اند- مثل یادگیری از راه مشاهده و تقلید- در اندیشمندان گذشته از جمله فلاسفه‌ی اسلامی نه فقط به این جنبه‌ی یادگیری به خوبی توجّه شده، بلکه این جنبه، پایه‌ی اصلی و زیرین یادگیری محسوب شده است و باید گفت در حقیقت تغییر در رفتار از آثار آن به حساب می‌آید. به عنوان مثال ابن‌سینا در تعریف یادگیری گفته است: «یادگیری انتقال انسان از اندوخته‌های شناختی موجود به داده‌های تازه‌تر و در نتیجه دست‌یابی به (فهم) مجهولات است.» در مورد مهارت‌ها گذشته از جنبه‌ی شناختی که در تعریف آمده است به نقش تحربه نیز تأکید شده و آن‌را عاملی برای تثبیت شناخت و سهولت ارتباط آن با رفتار خارجی دانسته‌اند. (بی‌ریا، 1385)

در میان روان‌شناسان، پیروان مکتب گشتالت، با تأکید بر جنبه‌های شناختی، تعریف یادگیری را به گونه‌ای دیگر ارائه کردند. آن‌ها به جای توجّه به جنبه‌های ظاهری رفتار، جنبه‌های پدیداری و شناختی را مورد توجّه قرار دادند. روان‌شناسان گشتالت می‌گویند: رفتارهای ظاهری با یادگیری مرادف نیست و تغییر فیزیولوژیک رفتار لزوماً به معنای تحقّق یادگیری نیست. بنابراین، گرچه در بسیاری از مواردتغییر در بینش با تغییر در رفتار توأم است، لزوماً همیشه چنین نیست. مثلاً کسی بفهمد که کمک به نیازمندان خوب است امّا در عرصه ی رفتار این زمینه برایش پیش نیاید تا به کسی کمک کند. در این صورت نمی‌توان گفت یادگیری صورت نگرفته است. همچنین ممکن است تغییر در رفتار صورت بگیرد امّا یادگیری صورت نگرفته باشد. مثل این‌که کودک کلمات احترام‌آمیز را به‌کار ببرد امّا معنای آن‌ها را نداند که چیست. بنابراین از دیدگاه گشتالت می‌توان تعریف زیر را برای یادگیری ارائه نمود:

یادگیری عبارت است از بینش‌های جدید یا تغییر در بینش گذشته.

بنابراین آن‌چه در این راه کارساز و نقش‌آفرین است، فرآیند فکری و هیجانی است، نه تکرار تنها. به همین دلیل طرفداران گشتالت به تجربه‌ی روانی بیش از رفتار خارجی توجّه می‌کنند. (همان)

در این‌جا باز این نکته را یادآور می‌شوم که دانش‌پژوهان تمامی رشته‌های علوم انسانی باید به پایه و زیربناهای فلسفه‌ی اسلامی آگاهی داشته باشند تا در حین گذراندان دوره‌های تحصیلی، مسائلی را که در کتاب‌هایشان مطالعه می‌کنند و می‌آموزند، با فلسفه‌ی اسلامی محک بزنند و به نقد آن بپردازند. در رشته‌ی روان‌شناسی نیز این نیاز بسیار نمایان است و در مباحث زیادی به‌کار می‌آید. نمونه‌ی این مطلب را در همین نوشتار ملاحظه کردیم که ابن‌سینا به عنوان یک فیلسوف مسلّم اسلامی چه تعبیری از یادگیری داشت. امّا در مقابل تعریف او نظر روان‌شناسان رفتارگرا وجود دارد که تقریباً مخالف نظر فلاسفه‌ی اسلامی می‌باشد. ثمراتی که این دقّت در بر خواهد داشت بسیار زیاد است و بسیار مهم است. در مطالب قبلی (در بحث احساس و ادراک) به اندکی از این ثمرات اشاره کردم و دیگر نیازی به تکرار نمی‌بینم و صرفاً تذکّر و یادآوری این مهم را خالی از لطف نمی‌دانستم. امیدوارم که دانش‌پژوهان ما به جای مرعوب شدن در برابر علوم غربی، با داشتن ذخیره‌ی عظیم علوم و آمیزه‌های اسلامی، به نقد و بررسی این علوم بپردازند و در نهایت به پیشرفت علم در تمام جهان کمک کنند و سودی هم برای بندگان خدا داشته باشند.

یادگیری و انتقال دوجانبه

حال که به مباحثی کلّی درباره‌ی یادگیری و تعریف آن از دیدگاه رفتارگرایان و گشتالت پرداختیم، بهتر است به مبحث مورد نظر خود بپردازیم و در مورد یادگیری و انتقال دوجانبه بیشتر بدانیم.

رفتار گرایان افراطی در روان‌شناسی تجربی، معتقد بودند که یادگیری فرآیندی است رفتاری و در اندام مختلف بدن در کارهای مربوط به آن انجام می‌گیرد. یعنی  اگر مهارت یا کاری را با دست خود انجام می­دهیم این یادگیری در همین دست انجام می‌پذیرد. امّا شناخت‌گرایان با مخالفت با این نظر پرداختند و مدّعی شدند که یادگیری در سیستم عصبی است نه در سطح اندام. شاهد این ادّعا هم این است که به‌طور مثال یادگیری که در یک دست انجام گرفته اگر قائل به ادّعای رفتار گرایان (افراطی) باشیم، نباید دست طرف مقابل قادر به انجام آن باشد چون یادگیری در آن انجام نشده است. امّا واقعیّت غیر از این است و به وضوح مشاهده می‌کنیم که مهارت‌های یک دست یا اندام یک طرف در طرف دیگر هم قابل انجام است.
البتّه باید این نکته را در نظر داشت که مهارت یک طرف بدن نسبت  به طرف دیگر مسأله‌ای جدا می‌باشد و در بحث راست‌برتری یا چپ‌برتری جای دارد.به هر صورت اگر یادگیری قبلی (در یک طرف) موجب تسهیل یادگیری بعدی شود، اصطلاحاً می‌گویند انتقال صورت گرفته است.

«انتقال (اثر یادگیری) وقتی دو جانبه نامیده می‌شود که یادگیری یک کار با یک عضو (مثلاً دست راست) یادگیری همان کار با عضو مقابل آن ( دست چپ) را تسهیل کند.»

یادگیری و انتقال دوجانبه یا ترسیم در آیینه بیان‌گر آن است که یادگیری در اندام انجام نمی‌پذیرد، بلکه فرآیندی عصبی است و در مغز انجام می‌شود. در این آزمایش، انتقال دوجانبه از طریق ترسیم در آیینه، روشی که معمولاً برای مطالعه‌ی یادگیری حاصل از راه کوشش و خطا به کار می‌رود، مورد مطالعه قرار می­گیرد. آزمایش تصویر درآیینه را به این دلیل یادگیری وانتقال دوجانبه خوانده‌اندکه یادگیری قبلی موجب تسهیل در یادگیری بعدی افراد می‌گردند. به این معنا که تجربیّات وآگاهی‌های قبلی فرد مورد آزمایش، در یک عضوی، موجب سهولت یادگیری در عضو قرینه‌ی آن می‌گردد. مثلاً اگر ما چکش‌زدن را با دست راست خود به مدّتی تجربه نموده ویاد گرفته باشیم، این یادگیری در این عضو (دست راست ) موجب می­گردد که ما به سهولت تجربیّات آن عضو را به قرینه‌ی او(دست چپ) انتقال بدهیم. وقتی‌که ما با یک دست بتوانیم مهارت ترسیم در آیینه را به‌دست آوریم، این توانایی و مهارت به دست دیگر که قرینه‌ی اوست، نیز منتقل می‌شود و تعداد خطا در آن دست کم‌تر از وقتی است که بادست دیگر(دست راست) شروع به کسب مهارت نمودیم.

یادگیری وقتی دو جانبه خوانده می‌شود که یادگیریِ یک کار با یک عضو، یادگیری همان کار با عضو قرینه را تسهیل نماید. انتقال دوجانبه ثابت می‌کند که یادگیری درسطح اندام‌های پاسخ‌دهنده انجام نمی‌گیرد بلکه درسطح اتصال‌هایی که بین اطّلاعات حسّی و فرمان‌های حرکتی مراکز عصبی برقرار می‌گردد به‌وجود می‌آید. (فرس، 1383)

شرح آزمایش ترسیم در آیینه

هدف: اثبات این واقعیّت که یادگیری در سطح اندام‌های پاسخ‌دهنده (مثلاً انگشتان) انجام نمی‌گیرد بلکه در سطح اتّصال‌هایی که بین اطّلاعات حسّی و فرمان‌های حرکتی مراکز عصبی برقرار می‌شود به‌وجود می‌آید. اگر یادگیری قبلی موجب تسهیل یادگیری بعدی شود، اصطلاحاً می‌گویند انتقال صورت گرفته است. انتقال وقتی دوجانبه نامیده می‌شود که یادگیری یک کار با یک عضو (مثلاً با دست راست) یادگیری همان کار با عضو قرینه (دست چپ) را تسهیل کند.

در این آزمایش، انتقال دوجانبه از طریق ترسیم در آیینه،‌روشی که معمولاً برای مطالعه‌ی یادگیری حاصل از راه کوشش و خطا به‌کار می‌رود،‌مورد مطالعه قرار می‌گیرد.

وسایل آزمایش: یک آیینه یک مانع که بتواند تصویر مستقیم را بپوشاند،‌ 14 برگ حاوی ستاره،‌ کورنومتر یا ساعتی که به کمک آن بتوان ثانیه‌ها را به راحتی اندازه گرفت. هر دانشجو با کمی صبر و حوصله می‌تواند در خانه نیز این کار را انجام دهد.

دکتر حمزه گنجی (1384) در کتاب خود با نام راهنمای عملی روان‌شناسی تجربی، از دستگاه ترسیم در آیینه‌ی سنّتی بهره برده‌اند. امّا این دستگاه را می‌توان در آزمایشگاه‌های روان‌شناسی به صورتی جدیدتر یافت. با این فرق که دیگر نیازی به کاغذهای حاوی ستاره نیست بلکه نقش ستاره بر روی یک صفحه‌ی فلزی حک شده است.

روش آزمایش: یکی از چهارده برگ حاوی ستاره را در جلوی آیینه می­گذارند. آن­را با چسب یا پونز طوری تثبیت می­کنند که، به هنگام اجرای آزمایش، تکان نخورد. کار آزمودنی این است که بین دو خطّ ستاره، ستاره­ی دیگری را رسم کند. او باید مسیر را به طور متوالی طی کند. هر نوع تماس با دیواره­های ستاره یا بیرون آمدن از آن، یک خطا به حساب خواهد آمد. به آزمودنی توصیه می­شود که باید این مسیر را هرچه دقیق­تر و هرچه سریع­تر طی کند. آزمایش به ترتیب زیر ادامه می­یابد:

الف) آزمودنی با دستی که مهارت ندارد (معمولاً دست چپ)، از نقطه­ی حرکت شروع می­کند و در جهت حرکت عکس عقربه­های ساعت یک ستاره می­کشد. آزماینده کلّ زمان صرف شده را اندازه می­گیرد. برگ اوّل برداشته می­شود و برگ دیگری که شماره­ی 2 روی آن نوشته شده است در جلوی آیینه قرار می­گیرد. حال آزمودنی با دستی که مهارت دارد (معمولاً دست راست)، باز هم از نقطه­ی حرکت شروع می­کند و در جهت حرکت عقربه­های ساعت یک ستاره می­کشد. برگ حاوی ستاره عوض می­شود و جای آن­را برگ شماره­ی 3 می­گیرد. این کار تا آن­جا ادامه می­یابد که آزمودنی با دست راست 10 ستاره رسم می­کند (تا برگ شماره­ی 11). آزماینده، برای هر ستاره، زمان صرف شده را یادداشت می­کند امّا آن­ها را قبل از پایان آزمایش، در اختیار آزمودنی قرار نمی­دهد.

پس از هر تمرین، آزمودنی استراحت کوتاهی می­کند. مدّت این استراحت به همان اندازه طول می­کشد که برگ آزمایش عوض شود. بعد از 10 تمرین با دست ماهر، آزمودنی بازهم با دست غیر­ماهر شروع می­کند و در جهت عکس حرکت عقربه­های ساعت سه تمرین دیگر انجام می­دهد.

 

تحلیل نتایج

1-    تعداد خطاهای هر تمرین را می­شمارند. هر نوع تماس با دیواره­ی ستاره یا بیرون آمدن از آن یک خطا به­حساب می­آید. البتّه همان­گونه که ذکر کردیم با وجود دستگاه مترونوم دیگر نیازی به این کارها نیست و این دستگاه خودبه­خود هم زمان را می­سنجد و هم تعداد خطاها را می­شمارد.

2- جدولی مثل جدول زیر تنظیم می­کنند که در آن تمرین­های متوالی، تعداد خطاها و مدّت زمان صرف شده برای هر تمرین درج می­شود.

14

13

12

11

10

9

8

7

6

5

4

3

2

1

تمرین­ها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خطاها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زمان­ها

3- نمودار نتایج درج­شده در جدول را رسم می­کنند. برای رسم نمودار، تمرین­های متوالی را روی محور X ها، تعداد خطاها و زمان­های صرف­شده را روی محور Y قرار می­دهند. با خطّ ممتد، نقطه­های مربوط به خطاها و با خطوط بریده، نقطه­های مربوط به زمان­ها را به یکدیگر وصل می­کنند. (البتّه می­توان خطاها را روی یک نمودار و زمان­ها را روی نمودار دیگر رسم کرد).

4- اهمّیّت انتقال دوجانبه، از طریق مقایسه­ی سه تمرین آخر دست غیرماهر با تمرین اوّل همان دست آشکار می­شود.

5- برای بررسی یادگیری با دست ماهر، تحوّل زمان­ها و خطاها مورد مقایسه قرار می­گیرد. آیا خطاها و زمان­ها به­طور منظّم کاهش پیدا کرده است؟ گاهی مشاهده می­شود که خطاها و زمان­ها به­طور منظّم کاهش پیدا نمی­کند. علّت این امر باید توجیه شود.

نتایج:

نتایج به دست آمده از انجام این آزمایش که در یازده مرحله انجام شده و به پایان رسیده است به شرح جدول زیر می‌باشد.

 

کوشش‌ها

زمان (ثانیه)

تعداد خطا

بار اوّل (دست غیرماهر)

190

17

بار دوم (دست ماهر)

143

14

بار سوم (دست ماهر)

115

10

بار چهارم (دست ماهر)

110

13

بار پنجم (دست ماهر)

99

4

بار ششم (دست ماهر)

89

1

بار هفتم (دست ماهر)

85

1

بار هشتم (دست ماهر)

77

5

بار نهم (دست ماهر)

69

2

بار دهم (دست ماهر)

65

0

بار یازدهم (دست غیرماهر)

61

4

 

 

 

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، نتایج بسیار جالبی به دست آمده است. تقریباً‌می‌توان گفت هرچه تعداد کوشش‌ها بیشتر شده است، به همان میزان زمان کم‌تر ،یعنی سرعت حرکت بیشتر، شده است و تعداد خطاها نیز کم‌تر شده است. این نتیجه نشان‌دهنده‌ی این مطلب است که در انجام این آزمایش تجربه در بهبود روند انجام آزمایش- یعنی کم شدن تعداد خطاها و افزایش سرعت دست آزمودنی- شده است.

امّا در رابطه با مسئله‌ی اصلی بحث ما یعنی یادگیری و انتقال دوجانبه، باید به مقایسه‌ی نتایج به دست آمده از دست غیرماهر بپردازیم. همان‌گونه که در جدول ملاحظه می‌شود فاصله‌ی بین نتایج به دست آمده از دو بار کوشش بسیار فاحش است. همان‌گونه که انتظار می‌رفت، دست غیرماهر در مرحله‌ی یازدهم نتایج بسیار بهتری را نسبت به همان دست در مرحله‌ی اوّل به دست آورده است. این مطلب مؤیّد نظر دانشمندان پیرو مکتب شناخت‌گرایی است. به این صورت که اگر قرار می‌بود یادگیری در خود عضو انجام دهنده رخ دهد، نمی‌بایست فاصله‌ی بین بار اوّل و یازدهم این‌قدر فاحش می‌گردید. این فاصله‌ی فاحش نشان‌دهنده‌ی این واقعیّت است که آن زمانی که آزمودنی با دست ماهر خود این آزمایش را انجام می‌داد به بینش و یادگیری خاصّی نائل آمده است و این یادگیری در دست ماهر باعث شده است تا نتایج به دست آمده از دست غیرماهر هم بهبود یابد. پس باید مکان دیگری باشد که این یادگیری در آن‌جا رخ داده باشد و این مکان مسلّماً جایی غیر از عضو عمل‌کننده است و دیگر این‌که این مکان جایی است که به هر دو عضو مربوط می‌باشد و به هر دوی آن‌ها دستور صادر می‌کند و آموخته‌های آن‌ها را به هم ربط می‌دهد. با اندکی بررسی این مطلب روشن خواهد شد که این مکان جایی نیست مگر سیستم اعصاب مرکزی که هر دو دست را زیر نظر خود دارد و به هر دوی آن‌ها دستور می‌دهد و اطّلاعاتی که از هر دو دست از خارج تجربه و یادگرفته شده است در آن مکان جای می‌گیرد.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


من صدای قدم خواهش را می شنوم وصدای پای قانونی را در چشم ضربان سحر چاه کبوترها تپش قلب شب آدینه جریان گل میخک در فکر شبهه پاک حقیقت از دور من صدای وزش ماده را می شنوم وصدای کفش ایمان را در کوچه شوق وصدای باران را روی پلک تر عشق روی موسیقی غمناک بلوغ روی آواز انارستان ها وصدای متلاشی شدن شیشه ی شادی در شب پاره پاره شدن کاغذ زیبایی پرو خالی شدن کاسه غربت از یاد.
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فرشید نجفی بابادیو آدرس farshidnajafibabadi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 43
بازدید کل : 40251
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 69
تعداد آنلاین : 1